اول روضه می‌رسد از راه قد بلند است و پرده‌ها کوتاه

اول روضه می‌رسد از راه
قد بلند است و پرده‌ها کوتاه

آه از آنشب که چشم من افتاد
پشت پرده به تکه ای از ماه

بچه‌ی هیأتم من و حساس 
به دو چشم تو و به رنگ سیاه

مویت از زیر روسری پیداست 
دخترِه ... ، لا اله الا الله!

به «ولا الضالین» دلم خوش بود
با دو نخ موی تو شدم گمراه

چشمهایم زبان نمی‌فهمند
دین ندارد که #مرد_خاطرخواه

چای دارم می‌آورم آنور
خواهران عزیز! یا الله!

سینی چای داشت می‌لرزید
می‌رسیدم کنار تو ... ناگاه ـ

پا شدی و شبیه من پا شد
از لب داغ استکان هم آه

وای وقتی که شد زلیخایم
با یکی از برادران #همراه

یوسفی در خیال خود بودم
ناگهان سرنگون شدم در چاه

«زاغکی قالب پنیری دید»
و چه راحت گرفت از او روباه

آی دنیا! همیشه خرمایت
بر نخیل است و دست ما کوتاه

شعر از: قاسم صرافان
دیدگاه ها (۸)

تو از مساحت پیراهنم بزرگتری...

انکحتُ عشق را و تمام بهار را

من پریشان‌تر از آنم که تو می‌پنداری

درگیر تو بودم که نمازم به قضا رفت

پارت2

:تهیونگ: الان که رفتیم با احترام با پدر و مادرم صحبت می کنی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط